می توانست او اگر می خواست .لیک...
اولين باري كه خواست اين بار سنگين را بلند كند مطمئن بود كه مي تواند ولي هنوز چند قدمي نرفته بود كه فهميد اينقدرها هم راحت نيست بار دوم وسوم هم هنوز اميدوار بود كه به راحتي مي تواند اين بار را بلند كند...
View Articleبه دیدارم بیا ...
به ديدارم بيا هر شب دراين تنهايي وتاريک خدا مانند دلم تنگ است. بيا اي روشن اي روشنتر از لبخند. شبم راروز کن در زير سر پوش سياهيها دلم تنگ است. بيا بنگر ،چه غمگين وغريبانه در اين ايوان سر پوشيده وين...
View Articleتکرار همان روز
توی یک قدم تا خورشید هم این رو گذاشته بودم می دونم .نگید تکراریه آخه دوباره همون حال وهوا رو دارم . اول بهار بود .شاخه هاي بيد مجنون آن چنان گيسويشان را پزيشان کرده بودند که هر بيننده اي آرزو مي کرد...
View Articleروزهای خاکستری
راستي اين روزها عجيب ايمان آورده ام به آن پيکر تراشي که آن بت را دروجودم بنا نهاده,که با هزاران طوفان نوح هم از جا کنده که هيچ, متزلزل هم نمي شود . انگار اين بنا هر روز وبا هر لرزه اي مستحکم تر مي شود...
View Articleروزهای روشن
دوست داشتن از عشق برتر است.عشق يک جوشش کور است و پيوندى ازسر نابينايى. اما دوست داشتن پيوندى خودآگاه و از روى بصيرت روشن و زلال . عشق، بيشتر ازغريزه آب مى خورد و هرچه ازغريزه سرزند بى ارزش است و...
View Articleمشق عشق 2
هميشه با من بود هر لحظه هر دم وباز دمي که مي کشيدم کنارم بود انگار همزادي که نبودش آزارم مي داد . بودش هم مثل عذاب بود. چاره اي نداشتم ,نه توان فراري بود ونه تاب تحمل . اولين بار , زياد هم...
View Articleیلدا
ماه دلداده مهر است و اين هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر مي آيد. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آميزد، اما هميشه در خواب مي ماند و روز فرا مي...
View Articleاز زمین تا آسمان
خسته تر از آن بود که به آسمان نگاه کند زميني بود و بر روي زمين در جستجوي قطره اي آب . بارها بخت خود را آزموده بود با تمام اشتياق ريشه هايش را در زمين فرو مي برد بلکه سفره اي زير زميني سيرابش کند مي...
View Articleدنیای این روزای من
این روزا اونقدر چرخ زمان سریع می گذره که تا می یای به خودت بجنبی و سفره هفت سینت رو جمع کنی می بینی که تابستون از راه رسیده و گرماش داره خفه ات می کنه تا سر بجونبونی هم پاییز و زمستونم سر اومده و...
View Articleمرگ رویاها
تنها چند دقیقه بود. اون هم دقایقی سنگین و تلخ ولي واقعی بود اونقدر هم واقعي بود كه هنوزم گرماي سينهات رو حس ميكنم. شرايط خوبي نبود شايد فقط يك نياز بود. يك غم بزرگ. يك حس سنگين ولي اون لحظه آخر...
View Article
More Pages to Explore .....